حضرت معرفت

ساخت وبلاگ
حتی نرنجاند از خودش این قوم ترسو را

بخشید از روی سخاوت سر درد و هم غم را

تا خاطراتی را نهان سازد بر آن میگشت

پنهان بسازد  از همه این زخم پهلو را

محمدحسین ماهی خنده رو بودست ، اخمو نیست

تا کی ببخشد حرف آدم های بدگو را

او غیر وقت کار لبریز تبسم بود

هرگز نگفته شاعری این وصف نیکو را

خوردند فحش از او ، ولی زخم زبان هرگز

اما فراوان طعنه خورد او در میان ما

وقتی که دیگر مادرش روی زمین افتاد

وقتی که دورش دید ، صد ها گرگ صد رورا

تا چادر مشکی مادر را نبیند او

تقدیر زد بالای چشمش زخم ابرورا

شرح حال خودم

ساعت یک و سی و هفت دقیه بامداد

بیست و یکم آذر ماه یک هزارو سیصدو نودو شش

طهران

محمدحسین

صبح عشقم بخیر...
ما را در سایت صبح عشقم بخیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : theprimesuspect بازدید : 225 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1396 ساعت: 11:30