بخشید از روی سخاوت سر درد و هم غم را
تا خاطراتی را نهان سازد بر آن میگشت
پنهان بسازد از همه این زخم پهلو را
محمدحسین ماهی خنده رو بودست ، اخمو نیست
تا کی ببخشد حرف آدم های بدگو را
او غیر وقت کار لبریز تبسم بود
هرگز نگفته شاعری این وصف نیکو را
خوردند فحش از او ، ولی زخم زبان هرگز
اما فراوان طعنه خورد او در میان ما
وقتی که دیگر مادرش روی زمین افتاد
وقتی که دورش دید ، صد ها گرگ صد رورا
تا چادر مشکی مادر را نبیند او
تقدیر زد بالای چشمش زخم ابرورا
شرح حال خودم
ساعت یک و سی و هفت دقیه بامداد
بیست و یکم آذر ماه یک هزارو سیصدو نودو شش
طهران
محمدحسین
صبح عشقم بخیر...برچسب : نویسنده : theprimesuspect بازدید : 225